یتیم

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 9 سوره‌ی الضحی می‌فرماید: «هرگز یتیم را میازار».

حدیث:

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «هرکس یتیمی را کفالت کند و نفقه‌اش را بدهد من و او باهم در بهشت هستیم». (سفینه البحار،2/731)

توضیح مختصر:

به کسی که یا بی‌پدر دنیا می‌آید و یا پدرش وفات می‌کند یتیم می‌گویند. ولی در عرف، کسی که مادر نداشته باشد را یتیم نمی‌گویند بااینکه ازنظر وحدت ملاک در حکم احسان مشترک است. چون یتیم، مظلوم و دل‌شکسته و بی پناهگاه است، بسیار اخبار در احسان و لطف به او و از آن طرف، نهی از سیلی زدن به او و خوردنِ مالش و … وارد شده است. قیّم یتیم وظیفه‌اش آن است که خوراک و پوشاک و سایر ضروریات او را طبق شئونات، برآورده کند. اگر قیّم ندارد و مالی نیز ندارد، مسلمانان متکفّل کار او شوند و الّا از بیت‌المال مسلمانان هزینه‌ی زندگی او را باید داد. به هر شکل، ضرورت اقتضاء می‌کند که اصلاح حفظ مال و احوال یتیم را داشت تا مبادا مالش تلف شود و یا به کارهای ناشایست مبتلا گردد. خداوند در باب غنائم، خمس آن را برای عده‌ای نام می‌برد ازجمله یتیم. (سوره‌ی انفال، آیه‌ی 41)
امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا علیها السلام و اولاد و خادمش، سه روز روزه گرفتند و افطاری خود را ایثار کردند و به مسکین، یتیم و اسیر دادند.
پیامبر صلی‌الله علیه و آله در رَحِمِ مادر بودند، پدرش عبدالله از دارِ دنیا رحلت کردند و یتیم شدند و تکفّل کارها به عهده‌ی حضرت ابوطالب بود، در واقع یتیم ابوطالب بود.
در سوره‌ی ضحی آیه‌ی 9 خداوند به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و در واقع به ما می‌فرماید: «یتیم را از خودت مران (میازار)» این آیه بالصّراحه اعلام می‌دارد نوازش و رحمت به یتیم، لازم و ضروری است.

1- بصری یتیم‌نواز

در اطراف بصره مردی فوت شد، چون بسیار آلوده بود کسی برای تشییع‌جنازه او حاضر نگشت. زنش چند نفر را پول داد تا آمدند جنازه را بردند به قبرستان تا بدون نماز دفن کنند.
در آنجا زاهدی که به صدق و صفا مشهور بود، آمد بر جنازه نماز خواند و بعد جنازه را دفن کردند.
این خبر به مردم شهر رسید، دسته‌ای نزد زاهد آمدند و از نماز بر جنازه گناهکار سؤال کردند!
زاهد گفت: من در خواب دیدم که به من گفتند: برو فلان محل جنازه‌ای می‌آید که فقط یک زن همراه اوست بر او نماز بخوان.
از زن پرسیدم: شوهرت چه عملی داشت که خداوند به تو ترحم کرد؟ گفت: شرب خمر می‌نمود این بدی او بود. فرمود: کار خوبش چه بود؟ زن گفت: هر وقت از مستی به هوش می‌آمد گریه می‌کرد و می‌گفت: خدایا کدام گوشه‌ی جهنم مرا جای خواهی داد؛ و صبح که می‌شد لباس خود را عوض می‌کرد و غسل می‌کرد و وضو می‌گرفت و نماز می‌خواند.
دیگر عمل خوبش این‌که هیچ‌گاه خانه‌ی او خالی از دو یا سه یتیم نبود. آن‌قدر که به یتیمان، مهربانی و شفقت می‌کرد، به اطفال خود نمی‌کرد. (پند تاریخ،1/155 -شجره طوبی،2/278)

2- اسفندیار

چون رستم بن زال با اسفندیار مبارزه کرد با آن شجاعتی که رستم داشت مغلوب اسفندیار شد.
چندین حمله میان ایشان واقع شد و در هر حمله جراحتی از اسفندیار به رستم وارد می‌شد؛ چون اسفندیار روئین‌تن (قوی و پر زور) بود حملات رستم بر او کارگر نمی‌شد. آخر رستم با پدرش درباره اسفندیار مشورت کرد، زال گفت: باید تیری دو سر داشته باشی آماده کنی و چشم‌های اسفندیار را نشانه کنی تا نابینا گردد.
رستم به فرموده‌ی پدر این‌چنین کرد و چشم‌های اسفندیار را نابینا نمود و بر او ظفر یافت. علتش را این‌چنین گفته‌اند که: اسفندیار در جوانی شاخه درختی در دست داشت و به آن شاخه بر سر و صورت طفل یتیمی زد و او را نابینا کرد. پس آن یتیم شاخه را به زمین نشانید، در زمان جنگ رستم با اسفندیار، رستم از چوب همان شاخه گرفت و تیری دو سر تراشید به چشمان اسفندیار زد و او را کور کرد. (منتخب التواریخ، ص 815 -روح البیان)

3- توجه به یتیم‌نوازی

پسربچه‌ای نزد پیامبر آمد و گفت: ای پیامبر خدا! پدرم از دنیا رفته و خواهر و مادر هم دارم. ازآنچه خداوند به شما عنایت فرموده به ما کمک کن.
پیامبر به بلال فرمود: برو به «خانه‌ی ما گردش کن هر چه غذا پیدا کردی بیاور.»
بلال به حجره‌هایی که مربوط به پیامبر صلی‌الله علیه و آله بود آمد و پس از جستجو 21 خرما پیدا کرد و به خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله آورد.
پیامبر به آن پسر فرمود: «هفت عدد آن مال خودت، هفت عدد مال خواهرت و هفت عدد مال مادرت باشد.»
در این هنگام یکی از اصحاب بنام معاذ دست نوازش بر سر آن یتیم کشید و گفت: «خداوند تو را از یتیمی بیرون آورد و جانشین پدرت سازد!»
پیامبر به معاذ فرمود: «محبت تو نسبت به این یتیم را دیدم، بدان که هر کس یتیمی را سرپرستی کند و دست نوازش به سر او بکشد، خداوند به هر مویی که زیر دست او می‌گذرد، پاداش شایسته‌ای به او می‌دهد و گناهی از گناهان او را محو می‌سازد و مقام او را بالا می‌برد.» (داستان‌ها و پندها،4/160 -مجمع‌البیان،1/506)

4- سفارش به عمه‌ها

طبق نقل (شیخ مفید «رحمه‌الله علیه») بعد از حضرت موسی بن جعفر علیه‌السلام هجده پسر و نوزده دختر باقی ماندند. عده‌ای از فرزندان ذکور کم سن و سال بودند و دختران به خاطر آن‌که هم‌کفو نداشتند بعد از پدر شوهر نکردند و عده‌ای هم کم سن بودند و لذا یتیم شدند و لاجرم احتیاج به کمک وافر داشتند. در نامه‌ای که امام رضا علیه‌السلام (از ایران) برای فرزندش امام جواد علیه‌السلام نگاشته بودند این‌چنین آمده است:
ای ابا جعفر (کنیه امام جواد) به من رسیده است که هرگاه سوار می‌شوی برای بیرون رفتن از منزل، غلامان، تو را از درب کوچک بیرون می‌برند و این از بخل است که مبادا از جانب تو کسی بهره‌مند شود.
به آن حقی که من بر تو دارم، بیرون رفتن و بازگشتن تو باید از درب بزرگ باشد. هرگاه می‌خواهی بیرون بروی طلا و نقره همراه بردار، پس هر که از تو چیزی خواست عطا نما؛ و اگر عموهایت از تو چیزی خواستند با آن‌ها نیکویی نما و کمتر از پنجاه دینار به آن‌ها عطا مکن و به عمه‌های خود نیز کمتر از بیست‌وپنج دینار مده، همانا من اراده دارم که به این بخشش، خداوند تو را بلند گرداند. انفاق کن و از تنگدستی مترس. (نمونه معارف،2/407-کافی،4/44)

5- یتیمان شهید

در سال هشتم هجری در جنگ موته جناب جعفر طیار برادر امیرالمؤمنین علیه‌السلام به شهادت رسید. عبدالله فرزند جعفر گوید: وقتی پیامبر به خانه ما آمد و خبر شهادت پدرم را به مادرم (اسماء بنت عمیس) داد فراموش نمی‌کنم که پیامبر چگونه بر سر من و برادرم دست نوازش و مهربانی می‌کشید درحالی‌که اشک از چشمان مبارکش جاری بود، به حدی گریه می‌کرد که محاسن شریفش تر شد و می‌فرمود: خدایا جعفر به بهترین ثواب اقدام کرد، خاندانش را رعایت کن به بهترین نوع که خاندان‌ها را رعایت می‌کنی …
پیامبر برخاست دست مرا گرفت و مرا نوازش می‌کرد تا وارد مسجد شد. به منبر تشریف برد، مرا در یک پله پایین‌تر قرار داد، درحالی‌که آثار حزن و اندوه از سر و صورت حضرتش نمایان بود.
سپس به خانه تشریف برد، مرا هم با خود به خانه برد، دستور داد برایم غذای مخصوصی تهیه کردند و دنبال برادرم فرستادند، من و برادرم غذای پاکیزه‌ای خوردیم.
سپس به کنیز خود سلمی دستور داد مقداری جو آرد کند، سپس سلمی خمیر کرد و با روغن‌زیتون و فلفل غذا درست کرد و ما از آن می‌خوردیم. سه روز مداوم که مادرم مشغول عزاداری بود در خانه پیغمبر بودیم. به خانه هر یک از زن‌هایش می‌رفت ما را هم همراه خود می‌برد و پس از سه روز به خانه خود برگشتیم. (پیغمبر و یاران،2/ 178-اعیان الشیعه،16/24)