یهود

قرآن:

خداوند متعال در آیه‌ی 82 سوره‌ی مائده می‌فرماید: «به طور مسلّم، دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت».

حدیث:

پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: «خود را مانند یهودان درنیاورید.» (نهج الفصاح، ص 142)

توضیح مختصر:

از ادیانی که در قرآن از آن و در مذمّت قوم اینان، بسیار صحبت شده یهود و یهودیان است. کفرشان به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و قرآن ازیک‌طرف و خواسته‌های نابجا از موسی علیه‌السلام و پیامبران بنی‌اسرائیل از طرف دیگر، ادعاهای نابجا و بطلان افکار و عقاید آن‌ها را می‌رساند.
مثلاً: یهودیان اعتقاد دارند که فقط یهودی به بهشت می‌رود؛ از آنجایی که مسائلی در تورات در صدق و نشانه‌ی پیامبر صلی‌الله علیه و آله ما وجود داشته، شروع به تحریف تورات کردند؛ حقایق را کتمان کرده و به‌نوعی صحبت می‌نمودند که امروز، حرفِ دیروزشان را ناگفته جلوه می‌دادند؛ گفته‌های سابق خود را در حقّانیّت پیامبر صلی‌الله علیه و آله انکار می‌کردند و حسد به پیامبر صلی‌الله علیه و آله می‌ورزیدند و ستم‌پیشگی را رواج می‌دادند؛ در میانشان، سحر و جادو، بسیار عملی بوده ولی باز حضرت سلیمان علیه‌السلام را متهم به سحر و جادو و تسخیرات می‌کردند بااینکه ساحت و مقام پیامبر الهی، از سحر و جادو مُبرّی است؛ کارِ آنان بالا گرفته و گفتند: عُزیر، پسر خداست. بعد از ایشان، نصاری گفتند: مسیح، پسرِ خداست؛ بعد از بعثت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و مسلمانان گفتند شما قبله ندارید و از قبله‌ی ما استفاده می‌کنید و فخر می‌فروختند و مسلمانان را سرزنش می‌کردند؛ پس خداوند قبله‌ی مسلمانان را کعبه قرار داد؛ و خلاصه گفتند: دستِ خدا بسته است! خداوند فرمود: دست‌های خودشان بسته باد و به سزای آنچه گفتند، از رحمت خدا دور شوند. (سوره‌ی مائده، آیه‌ی 64)

1- بعد از واقعه‌ی اُحد

پس از جنگ بدر و پیروزی مسلمانان، جمعی از یهود گفتند: «آن پیامبر امّی که ما وصف او را در کتاب دینی خود تورات خوانده‌ایم که در جنگ مغلوب نمی‌شود، همین پیامبر است.» بعضی دیگر گفتند: «عجله و شتاب نکنید تا نبرد و واقعه‌ی دیگری واقع شود، آنگاه قضاوت کنید.»
هنگامی‌که جنگ اُحد پیش آمد و با شکست مسلمانان پایان یافت، یهودیان گفتند: «نه به خدا قسم آن پیامبری که در کتاب ما بشارت به آن شده این نیست.»
به دنبال این واقعه، نه‌تنها مسلمان نشدند بلکه بر خشونت و فاصله گرفتن از پیامبر صلی‌الله علیه و آله و مسلمانان افزودند. حتی پیمانی را که با رسول خدا صلی‌الله علیه و آله در مورد عدم تعرّض داشتند، پیش از پایان مدت، نقض کردند و شصت نفر سوار به اتفاق کعب بن اشرف به‌سوی مکه رهسپار شدند و با مشرکان برای مبارزه با اسلام هم‌پیمان گردیده و به مدینه مراجعت کردند.
در این هنگام این آیه نازل شد: «ای پیامبر به آن‌ها بگو (از پیروزی جنگ اُحد شاد نباشید) به‌زودی مغلوب می‌شوید و در جهنم محشور خواهید شد.» (سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 12)
و پاسخ دندان‌شکنی به آن‌ها داد که به‌زودی همگی مغلوب و اسلام پیروز و سربلند می‌شود.
(داستان‌های تفسیر، ص 34- تفسیر نمونه، ج 2، ص 223)

2- پنجاه نفر یهودی

آنگاه‌که امیر مؤمنان، زمام خلافت را به دست گرفت، روزی در نخیله (نزدیک کوفه) بود که پنجاه نفر از یهودیان به محضر آن حضرت رسیده و عرض کردند: ما در کتاب‌های خود دیده‌ایم که سنگی عظیم که نام هفت پیامبر بر آن نوشته شده، در این سرزمین است. ولی هر چه جستجو کردیم نیافتیم، شما جای آن را می‌دانید؟!
امام همراه آن‌ها از نخیلِ بیرون آمد و چند قدم راه پیمود تا به تل ریگی رسیدند، فرمود: آن سنگ زیر ریگ‌ها است.
آن‌ها گفتند: ما نمی‌توانیم این‌همه ریگ را برداریم تا آن سنگ را بنگریم.
امام از حق‌تعالی استمداد کرد تا آن ریگ‌ها برطرف شود. پس بادی وزید و تمام ریگ‌ها کنار رفت و سنگی پدیدار شد. امام فرمود: «نام انبیا در آن جانب سنگ است که به طرف زمین قرار گرفته است.»
یهودیان با بیل و کلنگ هر چه کوشش کردند نتوانستند و از عهده‌ی این کار درمانده شدند. امام به دست پر توان خود، آن سنگ را به جانب دیگر انداخت، درنتیجه نام هفت پیامبر آشکار شد.
یهودیان دیدند نام نوح علیه‌السلام و ابراهیم علیه‌السلام و موسی علیه‌السلام و داوود علیه‌السلام و سلیمان علیه‌السلام و عیسی علیه‌السلام و محمّد صلی‌الله علیه و آله ثبت شده است، پس قبول اسلام نمودند.
(داستان دوستان، ج 2، ص 82 -ناسخ التواریخ، ج 5، ص 69)

3- شرمندگی یهودی

یک نفر یهودی نزد امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و از روی استهزاء گفت: محمد صلی‌الله علیه و آله می‌گوید: در هر یک عدد انار، یک دانه‌ی آن از بهشت است، من هم‌اکنون همه‌ی یک عدد انار را خوردم و طبق گفته‌ی محمّد، من که کافر هستم، یک دانه از دانه‌های انار را که از بهشت آمده است خوردم (پس اهل بهشت هستم).
امام فرمود: رسول خدا صلی‌الله علیه و آله راست فرمود، در همین هنگام امام یک دانه از دانه‌های انار را که در میان ریش آن یهودی افتاده بود، با دست خود زد و آن به کنار افتاد. امام آن را برداشت و فرمود: سپاس خدای را که کافر نخورد و موجب شرمندگی آن یهودی شد. (حکایت‌های شنیدنی، ج 2، ص 71 -بحارالانوار، ج 41، ص 300)

4- راضی به جرم

محمد بن ارقط گوید: امام صادق علیه‌السلام به من فرمود: «به کوفه که رفت‌وآمد می‌کنی، آیا قاتلان امام حسین علیه‌السلام را در کوفه می‌نگری؟»
عرض کردم: «از آن‌ها هیچ‌کس باقی نمانده است و همه مرده‌اند.»
فرمود: در نظر تو قاتل تنها کسی است که شخصی را بکشد، یا سبب قتل شود. مگر سخن خداوند در قرآن را نخوانده‌ای که به پیامبر صلی‌الله علیه و آله خطاب می‌کند که به یهودیان عصر خود بگوید:
«بگو پیامبرانی پیش از من با دلایلی روشن آمدند و آنچه گفتید آوردند، پس چرا آن‌ها را به قتل رساندید، اگر راست می‌گویید.» (سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 183)
درصورتی‌که یهودیان معاصر پیامبر، پیامبری را نکشته بودند، چراکه از زمان حضرت عیسی علیه‌السلام تا پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله، پیامبری وجود نداشت؛ و قرآن که در آیه‌ی فوق یهودیان زمان پیامبر صلی‌الله علیه و آله را قاتل معرفی می‌کند، ازاین‌جهت است که آن‌ها به روش آباء و اجداد خود باقی هستند.
بنابراین افرادی که در کوفه راضی به روش پدران خود در مورد قتل امام حسین علیه‌السلام هستند، قاتل به‌حساب می‌آیند. (داستان‌ها و پندها، ج 8، ص 49-وسائل الشیعه، ج 11، ص 412)

5- پیامبر صلی‌الله علیه و آله در معبد یهودیان

پیامبر صلی‌الله علیه و آله با بعضی از یارانش در مدینه در یکی از اعیاد یهود وارد معبد آن‌ها شدند. آن‌ها از ورود پیامبر صلی‌الله علیه و آله ناخشنود بودند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله فرمود: ای جمعیت یهود! دوازده نفر از خودتان را به من نشان دهید که گواهی بر وحدانیّت خدا و نبوّت محمد بدهند تا خداوند غضبش را از تمام یهودیان جهان برگیرد.
آن‌ها ساکت شدند و کسی پاسخ نگفت؛ پیامبر صلی‌الله علیه و آله سه بار این مطلب را تکرار کرد و همه سکوت کردند؛ سپس فرمود: «شما از بیان حق ابا کردید، ولی به خدا سوگند، من همان پیامبری هستم که در تورات به نام «حاشر» و «عاقب» نامیده شده‌ام، خواه ایمان بیاورید و یا تکذیبم کنید.»
سپس پیامبر صلی‌الله علیه و آله ازآنجا بازگشت، اما هنوز قدم بیرون نگذاشته بود که مردی پشت سر او آمد و گفت: ای محمد! بایست. پیامبر صلی‌الله علیه و آله ایستاد. او رو به جمعیت یهود کرد و گفت: «مرا چگونه آدمی می‌دانید؟» گفتند: «مردی آگاه‌تر از تو و پدر و جدّت نسبت به کتاب آسمانی خود تورات نداریم.» او گفت: «من خدا را گواه می‌گیرم که او همان پیامبر است که در تورات و انجیل آمده است.»
یهودیان گفتند: دروغ می‌گویی. پیامبر فرمود: شما دروغ می‌گویید، انکار شما بعد از اقرارتان هرگز پذیرفته نخواهد شد.
آن یهودی که پیامبر صلی‌الله علیه و آله را تأیید کرد و اقرار به رسالتش نمود، عبدالله بن سلام بود.
(داستان‌های تفسیر، ص 31-تفسیر نمونه، ج 21، ص 313)